حامیان جبهه پایداری بندرامام خمینی (ره) اخبار و مقالاتی پیرامون جبهه پایداری و آخر الزمان درباره وبلاگ آخرین مطالب
نويسندگان شنبه 28 آبان 1390برچسب:, :: 23:19 :: نويسنده : مهردادفلاحی
تاريخ : شنبه بیست و هشتم آبان 1390
![]() همان گونه که ملاحظه فرمودید، مطابق حدیث فوق، « خروج دجال » هم تراز و هم ردیف با « خروج سفیانی » از « نشانه های ظهور » دانسته شده است! که این مسئله نیز نشان دهنده ی « خروج دجال » قبل از ظهور حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می باشد! در واقع اگر ما « خروج دجال » را « بعد از ظهور » بدانیم، « خروج سفیانی » را نیز باید « بعد از ظهور » بدانیم!!!
10- پلان دهم: زمان خروج دجال. یکی دیگر از ایراداتی که جناب آقای « قنبریان » به مقاله ی « فراماسونری دجال آخرالزمان » وارد کرده اند، این است که از دیدگاه آقای « قنبریان » مسئله ی « دجال » و « خروج وی »، بعد از « ظهور حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) » به وقوع می پیوندد و « فراماسونری » قبل از « ظهور » به تحرکات خود پرداخته است. ابتدا این بخش از سخنان ایشان را مرور می کنیم:
دانلود و مشاهده ی این بخش از مستند « فراماسونری دجال آخرالزمان نیست! »
جناب آقای « قنبریان » برای تایید گفته های خود، به نظر محقق گرانقدر حجت الاسلام و المسلمین « علی کورانی » در کتاب « عصر ظهور » استناد کرده و مطابق این نظر، مسئله ی « دجال » را بعد از « ظهور » دانسته اند. البته احتمالاً وجود چنین دیدگاهی به این دلیل است که برخی از روایات، « خروج دجال » را به عنوان « نشانه ی قیامت » دانسته اند. هر چند که مطابق نظر بسیاری از محققین، « نشانه ی قیامت » بودن دجال، منافاتی با « نشانه ی ظهور » بودن وی ندارد؛ چرا که به دلیل وقوع « ظهور » قبل از « قیامت »، هر « نشانه ی ظهور » می تواند « نشانه ی قیامت » نیز باشد!
اما نظر ما با نظر جناب آقای « قنبریان » مشابه نیست! مستقیم ترین مسئله ای که پیرامون دجال در روایات بیان شده است، روایت زیر است:
« در کمال الدین صدوق از نزال بن سبرة آمده که گفت: امیر المؤمنین علی بن ابی طالبعلیهما السلام برای ما سخنرانی کرد، حمد و ثنای خدای - عزّوجلّ - را بجای آورد و بر پیغمبر و آل اوعلیهم السلام درود فرستاد. سپس سه مرتبه فرمود: «سَلُونِی أَیُّهَا النَّاسُ قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی»؛ ای مردم! بپرسید از من پیش از آنکه مرا نیابید. صعصعة بن صوحان از جای برخاست و عرضه داشت: یا امیر المؤمنین! دجّال کی خروج میکند؟ فرمود: بنشین که خداوند سخن تو را شنید و منظور تو را دانست. به خدا قسم آنکه پرسیده شده از سؤال کننده داناتر نیست، و لیکن نشانههایی دارد و آمادگیهایی که مانند دو تای کفش پی در پی واقع میشوند. اگر بخواهی از آنها تو را خبر دهم؟ عرضه داشت: آری، یا امیر المؤمنین. فرمود: این نشانهها را حفظ کن؛ هرگاه مردم نماز را بمیرانند، و امانت را خیانت کنند و دروغ را جایز بشمارند، ربا بخورند، رشوه بگیرند، ساختمانها را محکم بسازند، دین را به دنیا بفروشند، سفیهان را به کارها بگمارند، با زنان مشورت کنند، رَحِمها را قطع نمایند، دنبال هوس بروند، و خونریزی را آسان و سبک شمارند، علم (یا عدل) ضعیف شود و ظلم افتخار باشد، اُمرا فاجر، وُزرا ستمگر، کدخدایان خائن، قرآنخوانان فاسق گردند؛ شهادت دروغ رایج و زنا و تهمت و گناه و طغیان علنی شود؛ قرآنهابه زیور آراسته، مساجد زینت یافته، منارههای بلند ساخته، و اشرار احترام شوند؛ در صفها ازدحام، در دلها اختلاف و در پیمانها شکستن واقع گردد، موعود نزدیک شود، از روی حرص دنیا زنها در تجارت با شوهرانشان مشارکت کنند، صدای بیدینها بلند گردد و به آنها گوش فرا داده شود، بدترین افراد هر قومی سرپرست آنها بشود، و از افراد فاجر - از ترس اذیّت آنها - تقیّه کنند؛ دروغگو به راستگویی و خائن به امانتداری شناخته شوند، زنهای آوازهخوان و نوازندگان به کار گرفته شوند، و آخرین این امّت اوّلشان را لعنت نماید، زنان بر زین سوار شوند، زنان خود را به مردان، و مردان خویش را به زنان شبیه گردانند، شاهد نادیده (یا نخواسته) گواهی دهد و شاهد دیگری برای طرفداری گواهی دهد - بدون اطلاع از جریان -، برای غیر خدا فقه بیاموزند، کار دنیا را بر کار آخرت ترجیح دهند و بر دلهای گرگصفت لباس میش پوشانند؛ دلهایشان از مردار گندیدهتر و از صبر تلختر باشد، پس در آن هنگام، زود، زود! و شتاب، شتاب! در آن روز بهترین جاها بیت المقدس باشد که زمانی بر مردم فرا میرسد که هر کدام تمنّا میکنند از ساکنان آن باشند ... » (منبع: کمال الدین صدوق (باب حدیث الدجال) و بحارالانوار ج 52، ص 193) http://www.rasekhoon.net/library/content-29497-1.aspx
قطعاً فجایعی که در بین نشانه های همزمان با خروج « دجال » در حدیث فوق ذکر شده است، همان فتنه های بزرگ و فسادهای عظیمی است که در روایات و ادعیه ی ما به عنوان نشانه های ظهور و در بحبوحه ی ظهور مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ذکر شده اند و این نشانه ها که همزمان با خروج « دجال » اتفاق می افتند، اتفاقاتی هستند که قبل از « ظهور » حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به وقوع می پیوندند و نشان دهنده ی اوج فساد آن دوران می باشند. افرادی که می گویند مسئله ی « دجال » بعد از « ظهور » اتفاق می افتد باید بگویند که آیا شبیه شدن مردان به زنان و بالعکس، ضایع شدن نماز، رواج دروغ، فساد و فحشا و ... که از نشانه های خروج دجال دانسته شده است، آیا بعد از ظهور حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) رواج دارند؟!! بنابراین مطابق حدیث فوق، « خروج دجال » قبل از « ظهور حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) » و همزمان با فراگیر شدن « فساد » و « تباهی » در دنیا حادث می شود، نه بعد از ظهور!
همچنین در حدیثی از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) چنین نقل شده است: « عن ابن عباس عن رسول الله صلى الله عليه و آله : فى حديث ان الله اوحى اليه ليله اسرى به ان يوصى الى على و اخبره بالائمه من ولده الى ان قال و آخر رجل منهم يصلى عيسى ابن مريم خلفه يملا الارض عدلا كما ملئت جورا و ظلما انجى به من الهلكه و اهدى به من الضلاله و ابرى به الاعمى و اشفى به المريض فقلت الهى و سيدى متى يكون ذاك فاوحى الله عزوجل الى يكون ذلك اذا رفع العلم و ظهر الجهل و كثر القراءه و قل العمل و كثر القتل و قل الفقهاء و الهادون و كثر فقهاء الضلاله و الخونه و كثر الشعراء و اتخذ امتك قبورهم مساجد و حليت المصاحف و زخرفت المساجد و كثر الجور و الفساد و ظهر المنكر و امر امتك به و نهى عن المعروف و اكتفى الرجال بالرجال و النساء و صار الامراء كفره و اوليائهم فجره و اعوانهم ظلمه ذووا الراى منهم فسقه و عند ثلاثه خسوف خسف بالمشرق و خسف بالمغرب و خسف بجزيره العرب و خراب بصره على يد رجل من ذريتك تتبعه الزنوج و خروج رجل من ولد الحسين بن على و ظهور الدجال يخرج من المشرق من سجستان و ظهور السفيانى . » ابن عباس مى گويد: در شب معراج مطالبى به رسول اكرم (ص ) وحى شد كه بايد به وجود مقدس حضرت امير المؤ منين (ع ) خبر داده شود و نيز به ائمه بعد از آن حضرت. بعد فرمودند كه خداوند براى آخرين آنها نشانه هايى بيان فرمودند: عيسى بن مريم پشت سر آن بزرگوار نماز مى خواند .زمين را پر از عدل و داد مى كند چنانچه پر از ظلم و جور شده باشد .بندگان را به وسيله او (امام عصر) از هلاكت نجات مى دهم. گمراهان را به وسيله او هدايت مى كنم .نابينايان و بيماران را به وسيله او شفا مى دهم .عرض كردم خداوندا! آن كى خواهد شد؟ خطاب رسيد: هرگاه علم از ميان برداشته شود و جهل و نادانى به جاى آن نشيند .قرائت قرآن زياد اما عمل به آن كم شود .قتل و كشتار زياد شود .فقها و هدايت كنندگان واقعى كم شوند. علماى فاسق (بى عمل) و خيانتكار زياد شوند. شعرا زياد شوند .امت شما قبرستانها را مساجد قرار دهند .قرآنها را زينت كنند .مساجد را مجلل بسازند. جور و فساد زياد شود. منكرات ظاهر شود .امت شما امر به منكر كنند. پيروان شما نهى از معروف كنند .مردها به مردها اكتفا كنند (لواط). زنان به زنان قناعت كنند (مساحقه). زمامداران كافر شوند . دوستان حكمرانان گنهكار باشند .ياوران آنها ستمگران باشند .صاحبان راءى و نظر از آنان فاسقان باشند. سه خسف در دنيا واقع شود: يكى خسف در مشرق ، خسف ديگر در مغرب و خسف سوم در جزيره العرب .خراب شدن بصره به دست يكى از ذرارى تو (سيد) كه زنگيها دنبالش را بگيرند. قيام مردى از اولاد امام حسين (ع). ظهور دجال و قيامش از سجستان، خروج سفيانى . » (منبع: اثباة الهداه، ج 7، ص 390 و 391) http://www.ghadeer.org/site/abasaleh/zohoor/zhr3/neshan04.htm و http://www.shia-leaders.com/?p=19604
همان گونه که ملاحظه فرمودید، مطابق حدیث فوق، « خروج دجال » هم تراز و هم ردیف با « خروج سفیانی » از « نشانه های ظهور » دانسته شده است! که این مسئله نیز نشان دهنده ی « خروج دجال » قبل از ظهور حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می باشد! در واقع اگر ما « خروج دجال » را « بعد از ظهور » بدانیم، « خروج سفیانی » را نیز باید « بعد از ظهور » بدانیم!!! بدین ترتیب، « حدیث فوق » نیز « مسئله ی دجال » را « قبل از ظهور » می داند، نه بعد از آن.
علاوه بر این، برخلاف ادعای جناب آقای « قنبریان » مبنی بر این که عمده ی علمای شیعه در مورد « بعد از ظهور » واقع شدن « مسئله ی دجال » اتفاق نظر دارند، باید یادآوری نمود که حرف ایشان در این زمینه نیز صحیح نیست:
الف) « آیت الله العظمی مکارم شیرازی (مد ظله العالی) » در کتاب ارزشمند خود « حکومت جهانی حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) » و در بحث « دجال مرد پرتزویر و حیله گر! » چنین می فرمایند: «... به هر حال، آنچه را نمى توان در آن ترديد كرد اين است كه هنگام فراهم شدن زمينه هاى انقلاب، در هر جامعه اى كه باشد، افراد فريبكارى كه در واقع پاسدار نظامهاى فاسد و فرسوده اند براى نگاهدارى وضع موجود، و بهره بردارى از زمينه هاى فكرى و اجتماعى مردم به نفع اهداف نادرست خود، دست به تزوير و حيله گرى مى زنند، و حتّى شعارهاى انقلابى مى دهند، و اين يكى از بزرگترين موانع راه اصلاح و انقلاب راستين است. اين ها دجّالانى هستند كه همه پيامبران، امّت خويش را از آنها بر حذر داشتند و نسبت به نقشه هاى فريبنده آنها هشدار دادند. منتها پيش از ظهور مهدى و آن انقلاب عظيم و وسيع و راستين، هر قدر زمينه هاى فكرى و روانى و اجتماعى در سطح جهانى آماده تر مى گردد، فعّاليّت اين دجّالان كه يكى از بعد از ديگرى ظهور مى كنند افزايش مى يابد; تا در پيشرفت زمينه هاى انقلابى وقفه ايجاد نمايند و به هزار حيله و فن براى منحرف ساختن افكار دست زنند. البتّه هيچ مانعى ندارد كه يك دجّال بزرگ در رأس همه آنها باشد. و امّا نشانه هايى كه در بعضى از روايات براى او ذكر شده بى شباهت به تعبيرات سمبوليك و اشاره و كنايه نيست; مثلاً، از روايتى كه مرحوم علاّمه مجلسى در بحار الانوار از اميرمؤمنان على(عليه السلام) نقل كرده چنين استفاده مى شود كه او داراى صفات زير است: 1ـ او يك چشم بيشتر ندارد كه در ميان پيشانى اش همچون ستاره صبح مى درخشد! امّا همين چشم خون آلود است، گويى با خون تركيب شده! ... » بنابراین در نظر « آیت الله العظمی مکارم شیرازی (مد ظله العالی) نیز مسئله ی « خروج دجال » را « قبل از ظهور » دانسته اند!
http://persian.makarem.ir/compilation/book.php?bcc=10404&itg=7&bi=137&s=ct
ب) همان گونه که قبلاً نیز ذکر شد، علامه « سيد محمد صدر » در جلد سوم « موسوعه ى ارزشمند الامام المهدى » با عنوان « (تاريخ الغيبة الكبرى) » بحث مفصلی را به مسئله ی « دجال » اختصاص داده است و ضمن اشاره به آن به عنوان یک « نشانه ی ظهور »، « تمدن فرهنگی و اجتماعی غربی » را به عنوان یکی از مصادیق احتمالی « دجال » دانسته اند که این اشاره ی ایشان نشان دهنده ی این است که ایشان نیز مسئله ی « دجال » را در زمره ی مسایل قبل از « ظهور » می دانسته اند، نه مسئله ای بعد از « ظهور »! http://www.rasekhoon.net/article/show-16651.aspx
بدین ترتیب همان گونه که ملاحظه فرمودید، برخلاف گفته ی جناب آقای « قنبریان »، بسیاری از علما معتقدند که مسئله ی « دجال » و خروج وی، قبل از ظهور اتفاق می افتد و تعدادی از روایات نیز همین مسئله را تایید می نمایند! نظر محقق گرامی جناب آقای « شیخ علی کورانی » نیز که در کتاب « عصر ظهور » به صورت مجمل به آن پرداخته شده است، نظر این محقق ارزشمند است، نه نظر بسیاری از علماء! کما این که نظر دو مرجع عالیقدر حضرات آیات « مکارم شیرازی (مد ظله العالی) » و « سید محمد صدر (رحمه الله) خلاف نظر مذکور است.
11- پلان یازدهم: حدیث صندوق « قعر جهنم ». جناب آقای « قنبریان » در مطلبی که در وبسایت « ردپا کلیپ » نگاشته اند، به حدیث مربوط به « صندوق قعر جهنم » اشاره کرده اند و با اتکا به این حدیث، ذکر کرده اند که « دجال » باید یک فرد باشد: الف) « علی علیهالسلام فرمود: جز یک مطلب چیزی نمیگویم. شما را بخدا یادآور میشوم ای چهار نفر- که منظور حضرت من و ابوذر و زبیر و مقداد بود- من از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدم که میفرمود: صندوقی از آتش وجود دارد که در آن دوازده نفرند، شش نفر از اولین و ششم نفر از آخرین. آن صندوق در چاهی در قعر جهنم در صندوق قفل شدهی دیگری است. بر در آن چاه صخرهای است که هرگاه خداوند بخواهد جهنم را شعلهور نماید آن صخره را از در آن چاه برمیدارد و جهنم از شعله و حرارت آن چاه شعلهور میشود. علی علیهالسلام فرمود: شما شاهد بودید که از پیامبر صلی الله علیه و آله دربارهی آنان و «اولین» سؤال کردم، فرمود: اما «اولین» عبارتند از: فرزند آدم که برادرش (هابیل) را کشت، و فرعون فرعونها، و آن کسی که با ابراهیم علیهالسلام دربارهی خداوند به منازعه پرداخت و دو نفر از بنیاسرائیل که کتابشان را تحریف کردند و سنتشان راتغییر دادند، یکی از آنان کسی بود که یهودیان را یهودی نمود و دیگری نصاری را نصرانی کرد. و ابلیس ششمی آنان است. و اما «آخرین» عبارتند از دجال و این پنج نفر اصحاب صحیفه و نوشته و جبت و طاغوتی که بر سر آن با هم عهد بستهاند و بر عداوت با تو- ای برادرم- هم پیمان شدهاند، و بعد از من بر علیه تو متحد میشوند. این و این، که پیامبر صلی الله علیه و آله آنان را برای ما نام برد و برشمرد. سلمان میگوید: ما گفتیم: راست گفتی، ما شهادت میدهیم که این مطلب را از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدیم ... »
طبق نظر جناب آقای « قنبریان » با توجه به این که نام « دجال » در این روایت و روایات مشابه، در کنار نام افرادی همچون فرعون، هابیل و ... که انسان هستند، آورده شده است، و از آن جایی که یک انسان باید در تابوت قرار گیرد، بنابراین « دجال » باید یک فرد باشد!
البته در وهله ی اول، این نکته جالب به نظر می رسد! اما هنگامی که نگاهی به « سند » روایت فوق و روایات مشابه می اندازیم، متوجه می شویم که روایات فوق در زمره ی روایات « ضعیف السند » به شمار می روند: منبع روایت فوق، چنین می باشد: هلالى، سليم بن قيس، كتاب سليم بن قيس الهلالي، قم، الهادی، 1405 ق، ج2، ص: 597. در مورد کتاب « سلیم بن قیس هلالی » باید گفت که این کتاب در زمره ی کتب ضعیف شیعی به شمار می رود: (حتی در این کتاب مطالبی پیرامون تحریف قرآن مجید وجود دارد که صحیح نیست!) http://lib.hadith.ac.ir/?page=showarticle&articleid=5072 و http://ketaab.iec-md.org/QURAN/quran_tahrif_nashodeh_hasanzaadeh-aamoli_04.html و http://www.fazellankarani.com/persian/lesson/2042/
ب) روایتی مشابه در کتاب « خصال » شیخ « صدوق » آمده است که اصل روایت و سند آن چنین است: « حَدَّثَنَا أَبِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ قَالَ حَدَّثَنِي الْحَكَمُ بْنُ مِسْكِينٍ الثَّقَفِيُّ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَيَابَةَ عَنْ جُعَيْدِ هَمْدَانَ قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع إِنَّ فِي التَّابُوتِ الْأَسْفَلِ سِتَّةً مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ سِتَّةً مِنَ الآْخِرِينَ فَأَمَّا السِّتَّةُ مِنَ الْأَوَّلِينَ فَابْنُ آدَمَ قَاتِلُ أَخِيهِ وَ فِرْعَوْنُ الْفَرَاعِنَةِ وَ السَّامِرِيُّ وَ الدَّجَّالُ كِتَابُهُ فِي الْأَوَّلِينَ وَ يَخْرُجُ فِي الآْخِرِينَ وَ هَامَانُ وَ قَارُونُ وَ السِّتَّةُ مِنَ الآْخِرِينَ فَنَعْثَلُ وَ مُعَاوِيَةُ وَ عَمْرُو بْنُ الْعَاصِ وَ أَبُو مُوسَى الْأَشْعَرِيُّ وَ نَسِيَ الْمُحَدِّثُ اثْنَيْنِ.
ترجمه: امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: در تابوت ته دوزخ شش نفر از امتهاى پيشين جا دارند و شش نفر از امت آخر زمان اما آن شش نفر كه از پيشينياناند فرزند آدم است كه برادرش را كشت و فرعون فرعونها است و سامرى است و دجال است كه نامش در زمره پيشينيان است ولى در آخر الزمان خروج خواهد كرد و هامان است و قارون و شش نفر از امت آخر الزمان نعثل است (عثمان) و معاويه و عمرو بن العاص و ابو موسى اشعرى است راوى اين حديث نام دو كس ديگر را فراموش كرده است. »
در سند روایت فوق، نام « حکم بن مسکین » و « عبدالرحمن بن سیابة » به چشم می خورد که هر دو نفر مجهولند: http://www.al-shia.org/html/far/books/tarikh-masom/defa-ahlbyt/06.htm و http://www.eshia.ir/feqh/archive/text/makarem/900127/ و http://www.fazellankarani.com/persian/lesson/4306/ و http://www.noormags.net/view/fa/ArticlePage/1597/182/text و http://www.erfan.ir/farsi/occasion/sadeque/9.html و
بدین ترتیب این روایت نیز در زمره ی روایات « ضعیف الستد » قرار می گیرد!
ج) روایت مشابه دیگری نیز در کتاب « خصال » شیخ « صدوق » آمده است که اصل روایت و سند آن چنین است: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ سَعِيدٍ الْهَاشِمِيُّ الْكُوفِيُّ بِالْكُوفَةِ قَالَ حَدَّثَنَا فُرَاتُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ فُرَاتٍ الْكُوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي عُبَيْدُ بْنُ كَثِيرٍ قَالَ حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ الْحَسَنِ وَ عَبَّادُ بْنُ يَعْقُوبَ وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْجُنَيْدِ قَالُوا حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْمَسْعُودِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي الْحَارِثُ بْنُ حَصِيرَةَ عَنِ الصَّخْرِ بْنِ الْحَكَمِ الْفَزَارِيِّ عَنْ حَيَّانَ بْنِ الْحَارِثِ الْأَزْدِيِّ عَنِ الرَّبِيعِ بْنِ جَمِيلٍ الضَّبِّيِّ عَنْ مَالِكِ بْنِ ضَمْرَةَ الرُّؤَاسِيِّ قَالَ لَمَّا سِيرَ أَبُو ذَرٍّ رَحِمَهُ اللَّهُ اجْتَمَعَ هُوَ وَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع وَ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ وَ عَمَّارُ بْنُ يَاسِرٍ وَ حُذَيْفَةُ بْنُ الْيَمَانِ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مَسْعُودٍ فَقَالَ أَبُو ذَرٍّ رَحِمَهُ اللَّهُ حَدِّثُوا حَدِيثاً نَذْكُرُ بِهِ رَسُولَ اللَّهِ ص وَ نَشْهَدُ لَهُ وَ نَدْعُو لَهُ وَ نُصَدِّقُهُ بِالتَّوْحِيدِ فَقَالَ عَلِيٌّ ع مَا هَذَا زَمَانَ حَدِيثِي قَالُوا صَدَقْتَ فَقَالَ حَدِّثْنَا يَا حُذَيْفَةُ فَقَالَ لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّي سَأَلْتُ الْمُعْضِلَاتِ وَ خُبِّرْتُهُنَّ لَمْ أُسْأَلْ عَنْ غَيْرِهَا قَالَ حَدِّثْنَا يَا ابْنَ مَسْعُودٍ قَالَ لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّي قَرَأْتُ الْقُرْآنَ لَمْ أُسْأَلْ عَنْ غَيْرِهِ وَ لَكِنْ أَنْتُمْ أَصْحَابُ الْأَحَادِيثِ قَالُوا صَدَقْتَ قَالَ حَدِّثْنَا يَا مِقْدَادُ قَالَ لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّي إِنَّمَا كُنْتُ صَاحِبَ السَّيْفِ لَا أُسْأَلُ عَنْ غَيْرِهِ وَ لَكِنْ أَنْتُمْ أَصْحَابُ الْأَحَادِيثِ قَالُوا صَدَقْتَ فَقَالَ حَدِّثْنَا يَا عَمَّارُ قَالَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّي رَجُلٌ نَسِيٌّ إِلَّا أَنْ أُذَكَّرَ فَأَذْكُرَ فَقَالَ أَبُو ذَرٍّ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ أَنَا أُحَدِّثُكُمْ بِحَدِيثٍ قَدْ سَمِعْتُمُوهُ وَ مَنْ سَمِعَهُ مِنْكُمْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَ لَسْتُمْ تَشْهَدُونَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيْبَ فِيها وَ أَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ وَ أَنَّ الْبَعْثَ حَقٌّ وَ أَنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَ النَّارَ حَقٌّ قَالُوا نَشْهَدُ قَالَ وَ أَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ ثُمَّ قَالَ أَ لَسْتُمْ تَشْهَدُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ شَرُّ الْأَوَّلِينَ وَ الآْخِرِينَ اثْنَا عَشَرَ سِتَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ سِتَّةٌ مِنَ الآْخِرِينَ ثُمَّ سَمَّى السِّتَّةَ مِنَ الْأَوَّلِينَ ابْنَ آدَمَ الَّذِي قَتَلَ أَخَاهُ وَ فِرْعَوْنَ وَ هَامَانَ وَ قَارُونَ وَ السَّامِرِيَّ وَ الدَّجَّالَ اسْمُهُ فِي الْأَوَّلِينَ وَ يَخْرُجُ فِي الآْخِرِينَ وَ أَمَّا السِّتَّةُ مِنَ الآْخِرِينَ فَالْعِجْلُ وَ هُوَ نَعْثَلٌ وَ فِرْعَوْنُ وَ هُوَ مُعَاوِيَةُ وَ هَامَانُ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ هُوَ زِيَادٌ وَ قَارُونُهَا وَ هُوَ سَعِيدٌ وَ السَّامِرِيُّ وَ هُوَ أَبُو مُوسَى عَبْدُ اللَّهِ بْنُ قَيْسٍ لِأَنَّهُ قَالَ كَمَا قَالَ سَامِرِيُّ قَوْمِ مُوسَى لا مِساسَ أَيْ لَا قِتَالَ وَ الْأَبْتَرُ وَ هُوَ عَمْرُو بْنُ الْعَاصِ أَ فَتَشْهَدُونَ عَلَى ذَلِكَ قَالُوا نَعَمْ قَالَ وَ أَنَا عَلَى ذَلِكَ مِنَ الشَّاهِدِينَ ...
مالك بن حمزه رؤاسى گويد: هنگام تبعيد ابو ذر (خداى رحمتش كند) او و على بن ابى طالب عليه السّلام و مقداد بن اسود و عمار بن ياسر و حذيفة بن يمان و عبد اللَّه بن مسعود گرد هم آمدند ابو ذر گفت: حديثى بگوئيد كه بياد رسول خدا باشيم و برسالتش گواهى دهيم و دعايش كنيم و بيگانگى خداوند تصديقش نمائيم. على عليه السّلام فرمود: هنگام حديث گفتن من كه نيست همه گفتند: راست ميگوئى بحذيفة گفت: تو از براى ما حديث بگو گفت: شما ميدانيد كه من همواره از كارهاى پيچيده و مشكل پرسش شدهام و خبر دادهام و بجزء آنها را نبايد از من پرسيد بابن مسعود گفت: تو براى ما حديث بگو گفت: ميدانيد كه من قارى قرآنم و جز آن را نبايد از من پرسيد اصحاب حديث شما هستيد گفتند: راست گفتى گفت: مقداد تو حديث بگو گفت: شما ميدانيد كه من شمشير زن هستم و از جز آن پرسش نشوم و ليكن شما هستيد كه حديثها دانيد گفتند: راست گفتى گفت: عمار تو حديث بگو گفت: شما ميدانيد كه من مردى هستم فراموشكار تا چيزى بيادم نياورند بيادش نمىافتم (ابوذر خدايش رحمت كند) گفت من خود حديثى براى شما بگويم كه شما آن را شنيدهايد و ديگران هم از شما شنيدهاند كه از پيغمبر نقل كردهايد مگر شما گواهى نميدهيد كه خدائى بجز خداى يكتا نيست و محمد (ص) فرستاده او است و روز قيامت بدون ترديد فرا خواهد رسيد و خداوند مردگان را زنده خواهد كرد و زنده شدن مردگان حق است و بهشت حق است و دوزخ حق است همه گفتند بر همه اينها گواهى ميدهيم ابو ذر گفت: من هم با شما گواهى ميدهم سپس گفت: مگر شما گواهى نميدهيد كه رسول خدا (ص) فرمود: بدترين خلق اولين و آخرين دوازده نفرند شش نفر از اولين و شش نفر از آخرين سپس شش نفر از پيشينيان را نام برد: پسر آدم كه برادرش را كشت و فرعون و هامان و قارون و سامرى و دجال كه نامش در رديف پيشينيان است ولى در آخر الزمان بيرون خواهد آمد و اما آن شش نفر كه از آخريناند گوساله كه نعثل است (عثمان)، و فرعون كه معاوية باشد و هامان اين امت كه زياد است و قارون اين امت كه سعيد بن عاص است و سامرى كه ابو موسى اشعرى عبد اللَّه بن قيس است زيرا او نيز مانند سامرى قوم موسى گفت لا مساس يعنى نبايد جنگيد و ابتر است (دم بريده) كه عمرو عاص باشد. آيا شما باين كه گفتم گواهى ميدهيد گفتند آرى گفت من نيز بر آن گواهم ... »
در سند روایت فوق، نام « عبید بن کثیر » و « حارث بن حصیرة » به چشم می خورد که اولی دارای سابقه ی « جعل حدیث » و دومی یک راوی مجهول می باشد: http://www.hawzah.net/FA/articleview.html?ArticleID=45139 و http://www.noormags.com/view/fa/ArticlePage/169/169/text و http://www.noormags.com/view/fa/ArticlePage/5168/58/text و http://www.329.ir/ebook.mahdavi/include/view.php_40bankname=liblist&code=151&radif=30.htm
بدین ترتیب این روایت نیز در زمره ی روایات « ضعیف الستد » قرار می گیرد!
همان گونه که ملاحظه فرمودید، هیچ یک از روایات فوق از نظر سندی قوی نیستند و این مسئله یعنی این که قابلیت انتساب دقیق این روایات به معصوم (علیه السلام)، وجود ندارد! بر این اوصاف نمی توان به راحتی بر این روایات اتکا کرد!
(البته در مورد استناد خود ما به روایات مربوط به « دجال » نیز مشکلاتی وجود دارد که در انتهای مقاله پیرامون آن ها نیز بحث خواهیم کرد!)
اما علاوه بر ضعف سندی، در مورد این روایات، علامت سوال های متعددی نیز وجود دارد. برای مثال باز هم بسیار جالب خواهد بود که بگوییم « دجالی » که طبق مطالب مندرج در روایات، خرش با هر قدم خود، یک « میل » گام بر می دارد یا به تعبیر برخی روایات بین دو گوش « خر دجال » یک « میل » فاصله وجود دارد و هنگامی که خرش به این اندازه بزرگ است، خودش نیز باید بسیار عظیم الجثه باشد، چگونه می تواند هم ردیف با فرعون و اصحاب سقیفه در تابوت جای گیرد؟! البته قدرت خداوند از هر چیز و هر کس بالاتر است و او بر هر کاری قادر خواهد بود، اما واقعاً هنگامی که به این روایات « ضعیف السند » برای رد نظریه ی « جنبش و حرکت فکری و اجتماعی » بودن دجال استناد می گردد، باید همین ایراد را نیز به افراد اشکال گیرنده وارد کرد که پذیرفتن دجالی با خصوصیات ظاهری روایات نیز با آن حجم و جثه ی موصوف، در تابوتی که سایر افراد داخل آن را انسان هایی با سایزهای معمول، تشکیل می دهند، نا معمول و به سختی قابل پذیرفتن است. همچنین بسیار جالب است که در روایات « ضعیف السند » مورد اشاره، حرفی از اصحاب سقیفه، هامان، قارون، ابوموسی اشعری و ... آورده شده است و در کنار آن ها به « دجال » که عمده ی روایات مربوط به آن « ضعیف السند » هستند نیز اشاره شده است، اما در تابوت « قعر جهنم » از « یزید »، « ابوسفیان » و مخصوصاً « سفیانی » آخرالزمان (لعنة الله علیهم اجمعین) که بزرگترین جنایات تاریخ را انجام می دهد، سخنی به میان نیامده است؟! این مسئله « ضعف سندی » روایات نامبرده را تکمیل می نماید.
البته با در نظر گرفتن تعابیر استعاری و کنایی نیز می توان این مسئله را توضیح داد که به منظور پرهیز از اطاله ی کلام، از آن صرف نظر می کنیم.
ادامه دارد... خادم الامام-وعده صادق نظرات شما عزیزان: پيوندها
|
|||
![]() |